شیش...شیش...شیش ساله شد زندگی!
دختر نازنینم روزهای زندگی خیلی خیلی زود می گذره.یعنی تا چشم به هم میذاریم میان و میرن و خدا کنه این وسط دل کسی رو نشکنیم و فقط بندگی خدا کنیم. این روزها من و بابایی 6 ساله شدن زندگیمونو جشن گرفتیم و از خدا می خواهیم جشن 60 ساله شدن زندگیمون همراه با نوه یا نوه های خوشگلمون هم ببینیم انشالله... شب 21 تیر بابایی مهربون با گل و کیک و کارت تبریک وارد خونه شد.شما اون روز خیلی بازی کرده بودی و مجبور شدم زودتر بخوابونمت.جشنمون رو 3 نفری برگزار کردیم البته نفر سوم شما نبودی خاله مرجان بود که چند روزی مهمونمون بود.بابایی تو کارت تبریک وعده یه شام دو نفره داده بود که فردا شبش یعنی زمان شام 6 سال پیش عروسی ! 2 نفری رفتیم ...
نویسنده :
مامان پریناز
16:09